کتاب حسین پسر غلامحسین
حسین پسر غلام حسین کیست ؟ حسین پسر غلامحسین شهرت شهید حسین یوسف اللهی است و کتاب حسین پسر غلامحسین اثر مهری پور منعمی به زندگی نامه و خاطرات این پرداخته. درباره حسین پسر غلامحسین سردار سلیمانی ، مادر، همرزمها و افراد زیادی در این کتاب سخن گفتهاند. کتاب حسین پسر غلامحسین خرید عاقلانهای است که شما میتوانید به صورت سفارش آنلاین آن را همین الان انجام بدهید. خلاصه کتاب حسین پسر غلامحسین را نیز از متن کتاب در همین جا تقدیم شما کردهایم.
لیست عنوانهای این مطلب:
دوران دبیرستان حسین پسر غلامحسین
حسین پسر غلامحسین قاسم سلیمانی
حسین پسر غلامحسین کیست
شهید محمدحسین یوسف الهی زادۀ کرمان بود و در سال ۱۳۴۰ چشم به دنیا گشود. او در ابتدای جنگ تحمیلی در واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۴۱ ثارالله خدمت کرد و بعدها به سمت جانشینی فرمانده این واحد منسوب شد.
محمدحسین در بین خانواده، دوستان و همرزمان و همسنگرانش به آقاحسین شهرت داشت؛ اما تکیهکلام خودش حسین پسر غلامحسین بود. به رسم پایداری خاطرات جنگ و دوران حماسه، نام این کتاب را حسین پسر غلامحسین گذاشتیم.
شهید یوسف اللهی در طول جنگ ۵ بار بهشدت زخمی شد و درنهایت در عملیات والفجر ۸ از شدت مصدومیتهای ناشی از بمبهای شیمیایی در ۲۷بهمن۱۳۶۴ در بیمارستان لبافینژاد تهران شهید شد.
معرفی کتاب حسین پسر غلامحسین
این کتاب که پرفروشترین کتاب انتشارات مبشر در نمایشگاه کتاب بوده است، در گذشته با عنوان نخل سوخته، نوشتۀ مهدی فراهانی منتشر شده بود و حالا دوباره بازنویسی شده است.
نسل سوخته عنوان کتابی بود که به شرح بخشی از زندگی سردار سرافراز، محمدحسین یوسفاللهی، پرداخت.
این کتاب بهدلیل استقبال گسترده بارها تجدید چاپ شد… . اکنونکه نزدیک به دو دهه از نگارش آن کتاب میگذرد، تصمیم بر آن شد که بار دیگر با معرفی کتاب حسین پسر غلامحسین به بازخوانی زندگی عزتمندانۀ آن عارف شهید بپردازیم… .
حسین پسر غلامحسین شامل یک مقدمه است و پنج فصل. خانوادۀ آن شهید بزرگوار، نویسندۀ کتاب و ناشر آن در مقدمه قلم زدهاند.
- انتشارات مبشر این کتاب را در پنج فصل با نامهای زیر منتشر کرده است:
- به روایت مادر؛
- به روایت همرزمان؛
- دوری و فراق تا آخرین دیدار به روایت مادر؛
- شهادت به روایت همرزمان و خانواده شهید و عکسها، یادداشتها و مستندات.
محتوای این کتاب حسین پسر غلامحسین از منابع ارزشمندی جمعآوری و تدوین شده است؛ مانند: روزنامه حدیث کرمان به تاریخ۱۹اسفند۶۴ و ۱۲آبان۶۶، ویژهنامۀ فتح شمارۀ ۱۱۵ و نیز از وصیتنامۀ خود شهید حسین یوسف اللهی، روزنامۀ اطلاعات پانزدهم تا بیست و یکم تیرماه سال هفتاد و هشت و نیز روزنگاشتهای خود شهید در کنار نامۀ او به یکی از دوستانش و چند منبع دیگر.
حتماً نام شهید یوسف اللهی را در فیلمها و صوتهای سردار شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی از زبان خود شهید سلیمانی شنیدهاند که حاکی از ارادت و عشق ایشان به شهید یوسف اللهی بوده است.
خلاصه کتاب حسین پسر غلامحسین
در باب آشنایی کتاب سخنی از شهید یوسف اللهی از زبان خودش نقل شده که بر سنگ قبر این شهید عزیز هم حک شده است:
اجر جهاد، شهادت است و من خیال ندارم از راهی که انتخاب کرده و میروم برای خود مظاهر مادی دنیای فانی را تدارک ببینم.
بخش زیادی از آنچه در ادامه میخوانید، خلاصه کتاب حسین پسر غلامحسین است که ما برای شما انتخاب و منتشر کردهایم تا چنانچه قصد خرید اینترنتی کتاب حسین پسرغلامحسین را دارید، بهتر با آن آشنا شوید و راحتتر سفارش آنلاین خود را ثبت کنید.
حسین و کودکی او از زبان مادرش
تولد حسین
دقت غلامحسین در به دست آوردن لقمۀ حلال برای فرزندان آنهم از راه گچی که پای تختهسیاه میخورد، زبانزد خاص و عام بود. او همسری مهربان، پدری دلسوز بود؛ همچنین مشاوری باتدبیر و مدیری توانا برای دانشآموزان.
علیرغم اینکه ما در دوران طاغوت زندگی میکردیم، عشق به اهل بیت علیهم السلام توجه به قرآن و سخنان ائمه، بهویژه حضرت علی علیه السلام مهمترین سرمایۀ زندگی ما بود. به همین دلایل روزبهروز عنایت حق را بهوضوح درک میکردیم و درهای رحمت خداوند به سوی ما باز میشد.
…در یکی از روزهای تابستان ۱۳۳۹ش متوجه شدم که نهمین فرزندم را باردار هستم، خواب و بیداریهای شبانه و دوران سخت بارداری خستهام کرده بود. تصمیم گرفته بودم به همین هشت فرزند قناعت کنم؛ اما یادآوری جملۀ همسرم که میگفت: «برگی از درخت نمیافتد، مگر به خواست خدا»، خستگی از تنم ربود.
دوران ابتدایی حسین
به حکمت خدا راضی شدم و از سویی آموخته بودم در برابر نعمتهای خدا شکرگزار باشم. در همین حال و هوا بودم که در خانه به صدا درآمد. سعی کرد ماز این بارداری فعلاً با کسی حرف نزنم و خیلی تلاش کردم طبیعی جلوه بدهم. همسرم بود… .
مادر حسین یوسف اللهی از روش تربیت فرزند پدر حسین میگوید که خودش مدیر مدرسه بوده و حسین را که در همان مدرسه بوده، با ماشین به خانه نمیآورد. دلیلش هم که به پسرش میگوید، این بوده که چون به بچههای مدرسه گفته جای پدر آنهاست و بعضیشان پدر ندارند، خوب نیست پسرانش با او زیاد بچرخند.
دوران راهنمایی حسین
برتر بودن او در تحصیل، مقیّدبودن او در حرام و حلال، مسجدی بودن حسین، منبری بودن او، استادی او در معارف.
دوران دبیرستان حسین پسر غلامحسین
اهل مطالعه بودن او، اهل قرآن بودن و نهج البلاغهخوانیاش، محبوب بودنش، ولایتمداریاش، مسجدیبودنش، انقلابیشدنش.
دوران سربازی حسین
بسیجیشدنش!
در اینجا با کمکگرفتن از بخشهایی از کتاب حسین پسر غلامحسین جلوههای دیگری از شخصیت شهید یوسف اللهی را باهم مرور میکنیم.
خاکی و ساده، در عین حال شیکپوش و تمیز
در بین بچههای جبهه، محمدحسین از افرادی بود که وضع مالی خانوادهاش نسبتاً خوب بود. درواقع میتوان گفت که او تمام آسایش پشت جبهه را رها کرده و به جنگ آمده بود. در جبهه و در بین بچهها خیلی ساده میگشت. یک دست پیراهن و شلوار کرهای داشت که همیشه همان لباس را به تن میکرد؛ اما پشت جبهه به سر و وضع خودش میرسید. شاید به این خاطر که میخواست وقتی به عنوان یک رزمنده به میان مردم میآید، ظاهر مرتبی داشته باشد.
زمانی که من در عملیات والفجر چهار مجروح شدم، به کرمان آمد. مدتی مرخصی استعلاجی داشتم و در شهر ماندم. یک روز توی خیابان شهید مصطفی خمینی (شهاب) سه راه ادیب میرفتم که دیدم یک نفر صدایم زد. نگاهی به اطراف انداختم؛ اما آشنایی ندیدم.
خواستم راه بیفتم که دوباره شنیدم یک نفر صدا میزند: «مرتضی، مرتضی!» برگشتم. دیدم جوانی با سر و وضع خیلی مرتب و شیک از داخل یک پیکان سدری رنگ به من اشاره میکند.
نگاهش کردم. نشناختم. گفتم: «این بندۀ خدا با من چهکار دارد!» جلوتر رفتم که مثلاً بگویم: «آقا، اشتباه گرفتهای!» دیدم ای بابا! محمدحسین است! یک شلوار سفید و یک پیراهن طوسیرنگ به تن داشت و یک عینک آفتابی به چشماش زده بود.
گفتم: «محمدحسین، خودتی؟»
گفت: «پس توقع داشتی کی باشم؟»
گفتم: «خیلی به خودت رسیدی.»
گفت: «چهکار کنیم. مگر اشکالی دارد؟»
گفتم: «نه! اما آنجا توی جبهه آنقدر خاکی و اینجا توی شهر اینطوری…!»
خندید: «بندۀ خدا! آنجا هم من همینطوری هستم؛ ولی شماها متوجه نیستید!»
عاشق خدمت به دیگران بود
مدتی بود که محمدحسین تصمیم گرفته بود اصلاح کردن را یاد بگیرد. یک بار آمد و به بچهها گفت: «هرکس میخواهد سرش را اصلاح کند، بیاید. من تازهکارم و میخواهم یاد بگیرم.»
آن روز تعدادی از بچهها ازجمله خود من آمدیم و او سرمان را اصلاح کرد. خب! کارش هم بد نبود. از آن به بعد، دیگر محمدحسین همیشه یک قیچی و شانه همراهش بود. از اینکه میتوانست کاری برای بچهها بکند، خیلی لذت میبرد. هر وقت فرصتی پیش میآمد و کسی به او مراجعه میکرد، با ذوق و شوق سرش را اصلاح میکرد. حتی زمانی که من مجروح شده بودم و به خاطر جانبازی در آسایشگاه بستری بودم، به ملاقاتم میآمد و موهای سرم را کوتاه میکرد.
یادم هست یک بار موهای زیادی دورش ریخته بود. بعد از اینکه سر مرا اصلاح کرد، خواستم موها را جمع کنم. نگذاشت و ناراحت شد. گفتم: «حداقل بگذار موهای سر خودم را که ریخته است، جمع کنم.» گفت: «نه! خودم باید این کار را انجام بدهم.» و آخر هم نگذاشت. دلش میخواست زحمتی که میکشد، خالصانه باشد و تمام و کمال خودش انجام بدهد.
حسین پسر غلامحسین قاسم سلیمانی
قبل از اینکه بخشی از متن فصل دوم کتاب را برای شما بیان کنیم، میخواهیم کمی بیشتر درباره دلیل انتخاب این عنوان برای این کتاب صحبت کنیم.
چرا نام شهرت حسین پسر غلامحسین با نام قاسم سلیمانی گره خورده است؟ همانطور که در بالا هم اشاره کردیم، این شهید سلیمانی بود که برای معرفی حسین یوسف اللهی موقع نقل خاطرهاش، از این لفظ استفاده کرد. پس این حرف اضافه ای نیست اگر یوسف اللهی را حسین پسر غلامحسین قاسم سلیمانی بدانیم!
بیایید باهم چند خط از متن کتاب را به طور خلاصه باهم بخوانیم.
شب قبل عملیات والفجر یک با حالوهوای عرفانی محمدحسین، عملیات بدر و جلوههای خاص حسین، رودخانۀ کنگاکُش و پیشمرگیهای حسین، والفجر سه، شیار گاوی با شجاعتهای محمدحسین، هور و زیرکیهای حسین، جزیرۀ مجنون و عشق و موفقیتهای حسین… .
حتی اگر تصادفی هم صفحهای را باز کنی، پر است از فضیلتها و کردههای عالی این شهید بزرگوار. بیسبب نبود که شهید قاسم سلیمانی به او ارادت داشته است!
حسین پسر غلامحسین سردار سلیمانی و خیلی از عزیزانی که در این کتاب از آنها یاد شده، اینک جزو شهدای عزیز جنگ تحمیلی هستند.
فصل سوم کتاب حسین پسر غلامحسین
دوری و فراق تا آخرین دیدار (به روایت مادر حسین)
همه عاشق او بودند، مادر و پدر و خواهر و برادرها و دوستانش! خوردن ترکش در گلوی محمدحسین در یک عملیات، شیمیایی شدن حسین در منطقه، اعزام به خارج او برای مداوا، آماده شدن محمدحسین برای شهادت، کمسوشدن و درد شدید چشمانش، مجروحیت او از ناحیۀ پا و قطعۀ پلاستیکی پایش.
فصل چهارم کتاب حسین پسر غلامحسین
به روایت خانواده و همرزمانش
قطع شدن یکی از شریانهای پای حسین در اثر ترکش خمپاره در یکی از عملیاتها به همراه شهید سلیمانی، بستری شدن او در بیمارستانی در کرمان، خبر دادن او از شهادتش به برادرش، او شهادت را حق خودش و خیلیها میدانست، والفجر هشت، آخرین عملیات حسین یوسف اللهی.
…محمدحسین گفت:
دیگر بیش از این ظلم است بمانم. انصاف بدهید! آن طرف هم کسانی هستند که منتظرم هستند!
مهدی:
احساس کردم زمین و زمان برایم تار شده. هیچ کاری از دستم بر نمیآمد. عزم رفتن کرده بود. همانطور که میخندید، خداحافظی کرد و سوار موتورش شد و رفت.
آخرین عزاداری
توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و عزاداری و دعا، شیمیایی شدن دوبارۀ او بههمراه نابینا شدنش، شهادت!
البته این نکته را هم خدمت شما عرض کنیم که هم میتوانید از سایتهای دیگر نسخۀ الکترونیکی یا pdf کتاب حسین پسر غلامحسین را نیز دانلود و خرید کنید.
کتاب من میترا نیستم را نیز در فروشگاه اینترنتی کتاب جریان کتاب خرید کنید.
منبع: صفحه معرفی کتاب حسین پسر غلامحسین در وبسایت جریان کتاب